زیبا چو جمال دلربایت گل نیست
چون نطق تو هیچ نغمه بلبل نیست
گر بر گل و سنبل نرسد از تو شمیم
الحق که صفا بهر گل و سنبل نیست
زین بیش تو تنهایی یاران مپسند
در بند و اسیر ظلم و طغیان مپسند
ما را همه دل سوخته ای مهدی جان
این سان ز فراق و درد هجران مپسند
تا در راه عشق مبتلای تو شدم
بیگانه ز خویش و آشنای تو شدم
هرجا که روی باز به بامت آیم
من کهنه کبوتر هوای تو شدم
در هر رگ دست تو کرم موج زند
خوشبخت منم، من که گدای تو شدم
بر خاک تو سر نهاده ام خرده مگیر
چون خار خشکیده پای تو شدم
فردا به عزیز مصر هم می نازم
که من امروز غلام تو شدم
محتاج نیمی به غیر تا هستی تو
عمر نیست که سرخوش از عطای تو شدم
گر بر سر کوی دوست راهی دارم
در سایه لطف او پناهی دارم
هر شب که دلم هوای کوی تو کند
با اشک شبانه جستجوی تو کند
در کربلا ماتم سراست امشب
روح شهیدان با خداست امشب
امشب شرر بر جان عالمین است
شب وداع زینب و حسین است
در کربلا امشب چه اضطراب است
شب وداع اصغر و رباب است
در کربلا امشب چه شور و غوغاست
حدیث وصل و قرب دوست برپاست
آنجا که تویی تمام خوبی آنجاست
آنجا که تو نیستی ندانم که کجاست
هستی به ثری ور به ثریا اما
آن مسکن ثابت تواندر دل ماست